شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

کد خبر: ۸۸۵۲
تاریخ انتشار: ۰۲ دی ۱۳۹۷ - ۱۵:۳۷ - 23 December 2018
پ
قسمته ایی از مصاحبه ی آقای سید محمد امین کشفی با یکی از روزنامه ها را در ذیل می خوانید

داستان رکوردهای کاهش وزن

قسمته ایی از مصاحبه ی آقای سید محمد امین کشفی با یکی از روزنامه ها را در ذیل می خوانید. این مصاحبه با زبان عامیانه در روزنامه چاپ شده بود که ما آن را عینا در اینجا آورده ایم:

داستان رکوردهای کاهش وزن

با ۱۴۰ کیلو وزن، من مثل غول بودم از زندگی خسته شده ام از خودم بدم می آد. هرجا میرم چپ چپ نگاهم می کنند، همه دکتر میشن، نصیحتم می کنن. آخه من سید محمدامین کشفی ۱۸ ساله که هنوز خیلی آرزوها در سر دارم ۱۴۰ کیلو وزنمه، دیگه قیافه ام شده مثل غولهایی که توی داستانهای بچه ها هست.

دوستانم زنگ می زدن خونه به هم می گفتن: "امین می خواهیم بریم بیرون می آییم دنبالت "، اما همین که چند قدم راه می رفتم خسته می شدم.

دیگه نفس کشیدن داشت برایم خیلی سخت میشد از دوستانم معذرت خواهی می کردم و برمی گشتم. حالا باید سوار تاکسی بشم که برگردم خونمون. هنوز سوار تاکسی نشده، راننده از تو آینه به من می گه آقا دو نفر حساب می کنم. ماشاء الله چاقی، کمکهای ماشینم خراب میشه.

حالا کاشکی همین بود اگه عقب نشسته باشم بغل دستیم زیر چشمی نگاه می کنه، اون دو نفر مسافر جلویی هم به هر بهانه ای که شده بر می گردن عقب که منو ببینن. میدونم وقتی من از ماشین پیاده می شدم پشت سرم کلی حرف میزنن.

 

وقتی به جایی مهمونیم اولین کسی که بهونه میکنه که من کار دارم نمی آیم خودم هستم، آخه توی جمع که باشم همه می خوان نصیحتم بکنن. شبهای عید یادمه تمام دوستانم میرن بازار، هر لباسی که بخوان، هر رنگی که دوست دارن، هر شلواری که شیک تره میخرن و عیدی باهاش خوش می گذرونن. اما من بدبخت چی؟ شب عید تازه باید بروم دنبال پارچه، اونم انه هر رنگی که دلم بخواهد، هرچی گیرم آمد، بعدش ببرم پیش خياط، یک ساعت التماسش بکنم که آقا شب عید من هم می خواهم لباس نو داشته باشم.

خلاصه با هزار التماس و منت میدوزه وقتی هم که دوخت لباس که نمیشه، بلکه میشه یک گونی. عید ۷۶ دختر خاله هایم شلوارم را بر می داشتن و دو تایی می رفتن توی یک پاچه اش و مرا مسخره می کردن. چی می۔ تونستم بهشون بگم حق دارن.

خلاصه دیگر به آخر خط رسیدم، پیش چند تا دکتر رفتم. همشون گفتن: آقا امین نباید بخوری! رژیم بگیر تا لاغر بشی، دیگه هیچ راهی نداره. چند بار تصمیم گرفتم که لاغر بشم. اما بعد از یک هفته، مگه میشد دیگر نخوری، بوی غذا آدم رو دیوونه میکنه. دیگه طاقت نمی آوردم و می رفتم سراغ غذا و می خوردم. تازه جبران اون یک هفته رو هم می کردم.

اما این طور هم نمی شد. به خدا از نیش و کنایه ی مردم دیگه بدم اومده بود. همیشه دوست داشتم بمیرم و این حرفها رو گوش نکنم.

یه روز یکی از دوستای بابام به من گفت: این جایه دکتری هست، توی ۴۵ متری عمار یاسر بنام محمد صادق کرمانی، خیلی ها تعریفش رو می کنن، بیا برات نوبت بگیرم و یه سری برو اونجا، ببین چی میگه. اما هم قبول کردیم. نوبت برای ما گرفت و ما هم رفتیم.

مثل این که این دکتر با بقیه دکترها فرق می کرد. منو وزن کرد و به من گفت: شما ۶۰ کیلو اضافه وزن داری، باید در مدت یک سال و دو ماه وزن خود را کم کنی. بعدش هم یک جلسه تغذیه برام گذاشت و حدود ۳ ساعت با من صحبت کرد. حرف های خیلی جالبی بود.

هفته اول و دوم به حرف های دکتر گوش دادم و حدود ۷ کیلو وزن کم کردم، اما به خودم گفتم خدایا مگه میشه ۶۰ کیلو وزن کم کنم، ۱ کیلو و ۲ کیلو که نیست، بابا ۶۰ کیلو وزن، ۳ تا گونی برنج ۲۰ کیلوییه! خدایا کمکم کن.

من که تا ۴ روز پیش اگه صبحانه و نهار و شامم آماده نبود، اونم چه صبحانه ای حتما کره و مربا، ناهار کم کمش ۲ دیس، شب هم ۵، ۴ تا ساندویچ همبرگر یا برنج.

واقعا باید از آقای دکتر محمد صادق کرمانی تشکر کنم و یادی کنم و از زحمتهای ایشون قدردانی کنم چون که ایشان بودند که من رو توی این مسیر انداختند. به همین ترتیب ۱ سال به سختی و زحمت زیاد گذشت.

حالا من شدم پسری ۱۹ ساله با ۷۸ کیلو وزن، برای خودم شدم یه پارچه آقا، دیگه هر جا بخواهم با دوستانم میرم، سوار تاکسی که میشم به هم نگاه نمی کنن، مهمونی که دعوتیم، اولین کسی که آماده باش میده من هستم. توی مهمونی همونهایی که دکتر میشدن فوری می آن به من می گن حالا ما چه کار کنیم که وزن کم کنیم حالا توی مهمونیها التماسم می کنن که یه چیزی بخور، تا نمیری. امسال اولین شب عیدی بود که هر چی دلم خواست برای خودم خریدم، هر رنگی که دوست داشتم، هر شلواری که شیکتر بود.

باور کنید تمام خونمون رو کردم آینه. همش دوست دارم جلوی آینه وایسم به خودم میگم ایولا چه کردی؟ خودت باور می کنی که ۶۰ کیلو وزن کم کردی؟ خاله ام شیراز زندگی می کنه عید رفته بودیم شیراز، خالهام از من رو می گرفت، می گفت این سید امین نیست دروغ می گید!

وقتی به قبل خودم فکر می کردم اعصابم خورد میشه. کاشکی همش از ذهنم پاک می شد. آخه جز بدبختی چیزی یادم نمیاد. درسته خیلی رنج کشیدم. ولی الآن هزار بار خدا را شکر می کنم که به من این اراده را داد که بتوانم چنین کاری رو بکنم. .

من به عنوان برادر کوچکتر به شما همشهریان عزیزم توصیه می کنم که هیچ کاری غیر ممکن نیست و بدانید که خواستن توانستن است.

به امید روزی که در استانمان و در کشورمان حتی یک نفر چاق نباشد. البته نابرده رنج گنج میسر نمی شود.

سید محمد امین کشفی لاغر

برای دیدن خبرهای داغ،تصاویر و متن های زیبا به «کانال تلگرام ایرانی نیوز» بپیوندید
برچسب ها: کاهش وزن
مطالب برگزیده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر
* مجله اینترنتی ایرانی نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.