نیاز به بیمار بودن
درحالی که سلامتی، یکی از گرانبهاترین نعمت های زندگی، در هر آنان، براساس سال لرری بیماری، تنظیم می شود. گاهی بیماری آنچنان با زندگی اشخاص آمیخته می شود که اگر بر فرض بیماری، یکباره و معجزه آسا از بدن آنان رخت بربندد، شیرازه و مدار زندگیشان از هم گسسته می شود. برای نمونه، اگر این افراد برای شرکت در یک میهمانی دعوت شوند. نخست باید تقویم خود را ببینند و مطمئن شوند که در آن تاریخ، وقت نوبت آزمایش و یا دیدار با پزشک ندارند و بر فرض، اگر وقتشان هم آزاد باشد، باز نمی توانند قول بدهند، زیرا روشن نیست که وضع بیماری آنان در روز میهمانی، به چه صورت خواهد بود. اگر به شرکت آنان در میهمانی، اصرار شود، ممکن است حضور خود را مشروط به بهبود از بیماری بدانند.
چرا باید بیمار شویم
آنچه از فحوای سخن این افراد برداشت می شود، آن است که درد یا بیماری آنان، بسیار مهم است، تا آن حد که هرگونه تصمیم گیری، منوط به آرامش و سکون ناراحتی و درد آنان خواهد بود. آنان در صورت بحرانی شدن بیماری، برای انجام هیچ کاری، مسئول نخواهند بود. نتیجه ی این شیوهی استدلال، آن است که بیمار، هیچ گونه راه حل دیگری را نمی پذیرد. هرگونه تدبیر و سفارش دیگران، با مقاومت بیمار روبه رو خواهد شد که سرانجام آن، چیزی به جز رنجش و دل آزردگی اطرافیان نخواهد بود. برای نمونه، می گویند: «شما چه می گوید؟ شما که این درد را ندارید. شما که نمی دانید چگونه شب ها تا صبح، چشمانم از این درد، بازمانده و خدا خدا کرده ام. چه کسی به شما این حق را می دهد که مرا متهم کنید که بیش از حد، به درد خود توجه می کنم و باید خود را به کارهای دیگری به جز دردم، سرگرم سازم؟
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.