شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

کد خبر: ۹۶۹۵
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۵۸ - 13 January 2019
پ
او شاگرد سقراط یعنی آنتیس تنس بود. روزی جوانی ژنده پوش در محضر آنتیس تنس حاضر شد.

زندگینامه دیوژن

 (۴۱۲ - ۳۲۳ ق. م)

او شاگرد سقراط یعنی آنتیس تنس بود. روزی جوانی ژنده پوش در محضر آنتیس تنس حاضر شد. شاگردان و استاد هر چه کوشیدند که وی را برانند نتوانستند و به او سگ گر خطاب کردند و گفتند که گدایان را در این جا راه نیست و اهانت های دیگری نیز به دیوژن وارد کردند. اما چندی نگذشت که شاگردان و استاد مقدمش را گرامی داشتند. با این حال وی را همچنان سگ فیلسوف یا فیلسوف کلبی خطاب می کردند.

زندگینامه دیوژن

رفته رفته پارهای نظرات مخالف استاد را دیوژن با صراحت بیان می کرد. او به موسیقی و ادبیات چندان رغبتی نداشت و خطیبان را مسخره میکرد: "آنها مردم را به بی عدالتی ملامت و محکوم می کنند در حالی که خود بدان متصفند.» او نکته ای لطیف بدین مضمون میگفت: "بیایید سکه ی رایج را عوض کنیم و این سکه قلب تعصب و نخوت آدمی را از رواج بیندازیم. نشانه های رسوم و سنتهای اجتماعی و القاب و عناوینی که مردان را به قالب سرداران و شاهان فرو می برد و همه ی آنچه که بر رویش مهر شرف و دانایی و نیک بختی و غنا زده شده، همه و همه فلزاتی بی بها و ناسودمندند."

آورده اند که دیوژن را از سینوپ تبعید کردند. چون مقامات به وی ابلاغ کردند که محکوم به ترک سینوپ هستی، دیوژن بی درنگ پاسخ داد: "من هم شما را محکوم می کنم که در سینوپ بمانید؟"

چون از وطن رانده شد، به سیر و سفر پرداخت و از هیچ کس ترسی نداشت، زیرا مالی نداشت که بدزدند یا مقامی که از او بازستانند.

همواره لباسی ژنده بر تن داشت: "وقتی با کسی روبه رو می شوم که لباسی آراسته بر تن دارد، این چشم من است که لذت می برد نه چشم او؛ زیرا من لباس های فاخر او را می بینم و او پوشش پاره پارهی مرا۔"

از مال دنیا کوله پشتی کوچکی داشت که به هر جا می رفت آن را بر پشت خود حمل می کرد. عقاید فلسفی خود را با تکه نانی معاوضه میکرد "مانعی ندارد مرا گدایی بخوانند، ولی من حاضرم در عوض یک قرص نان، سخنی حکمت آمیز بگویم."

وقتی هوا خوش بود، در هوای آزاد می خوابید: "چه سقفی نیکوتر از آسمان توانم یافت و چه بالشی نرم تر از یک دسته بوریا و چه زیوری دل انگیز تر از گل ها و درختان."

با اینکه دیوژن همواره در سفر بود، اما محل کارش را آتن قرار داد. در خیابانهای این شهر بیکاره ها به قصد تمسخر و ریشخند گرداو جمع می شدند ولی عاقبت به فکر فرو می رفتند. به مصاحبت شوق فراوان داشت. بسیاری از مردمان را در راه تأتر و قمارخانه به سخن می گرفت. در یکی از مواقع کسی پرسید: آیا مایل است تماشاچی تأتر باشد؟

گفت: «نه ترجیح می دهم خودم در جنگ و جدال باشم.» وقتی از او سؤال شد که چطور بهتر می توان بر دشمن فائق آمد؟ در جواب گفت: با رفتاری دوستانه؛ زیرا خود می دانید دوستی مسری است."

 

با این که از نادانی و احمقی نفرت داشت، اما با سفیهان و نادانان مهر و محبت می کرد. عقیده داشت که اگر زندگی با حکمت و دانش هدایت شود، امنیت، آزادی و سادگی به همراه خواهد داشت.

روزی اسکندر مقدونی به دیدار دیوژن رفت. او را در زیر آفتاب لميده يافت. گفت و گویی جالب میان این دو رخ داد

دیوژن: ای سردار بزرگ! بزرگترین آرزوی تو اکنون چیست؟

اسکندر: يونان را به زیر فرمان بیاورم دیوژن: پس از آن؟ اسکندر: آسیای صغیر را تسخیر کنم دیوژن: و بعد؟ اسکندر: بر دنیا مسلط شوم دیوژن: و اسکندر: به استراحت بپردازم و لذت بیرم.

دیوژن: چرا اکنون استراحت نمی کنی و لذت نمی بری!؟

میگویند اسکندر از اندرز دیوژن تشکر کرد و گفت: آیا خدمتی از من برمی آید که در حق تو انجام دهم؟

دیوژن گفت: آری؛ خواهش می کنم سایهی خود را که میان من و نور خورشید حایل است از سرم کم کنید؟

اسکندر از این سخن خندید و گفت: اگر اسکندر بودم، می خواستم دیوژن باشم نه کس دیگر.

دیوژن بی درنگ در جواب گفت: "اگر دیوژن نبودم، دلم می خواست هر کس دیگر باشم غیر از اسکندر؟"

زندگی من از روز تولد ناپایدار و عاریتی است، پس چه تفاوت می کند که دین خود را امروز ادا کنم یا فردا؟"

"مرد عاقل به مال و منال دنیوی بی اعتناست و خاطرش از اتصاف به صفاتی چون فضیلت، رضایت به رسوم و مقررات جاری و به هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است.

نیک بختی و سعادت، دست یافتن به آرزوهاست و هر چه این آرزوها ساده تر و سهل تر باشد، امید رسیدن به آنها بیشتر است." چرا دروغ بگویم؟ برای این که پول به دست بیاورم؟ تعریف و تمجید بکنم که شکوه و جلال بیابم؟ من که به این سکه های قلب احتیاج ندارم. "

در خیابان های آتن گه گاه گدایی می کرد و در عین حال زورمندان را با نیش زبان می آزرد.

گاهی وسط روز، چراغ، به دست گرد شهر می گشت و می گفت: از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست!

برای دیدن خبرهای داغ،تصاویر و متن های زیبا به «کانال تلگرام ایرانی نیوز» بپیوندید
برچسب ها: بیوگرافی دیوژن
مطالب برگزیده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر
* مجله اینترنتی ایرانی نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.