فرزندم از تاریکی می ترسد، او اصرار می کند که چراغ ها را خاموش نكنيم.

فرزندم از بچه های دیگه خجالت می کشد، وقتی بچه ای به او نزدیک می شود او خود را مخفی می کند.

فرزندم در برابر بزرگسالان خجالتی است. او هنگام روبه رو شدن با اقوام و دوستانم پشت سر من مخفی می شود.

احساس می کنم همه بچه ها توالت رفتن را آموخته اند، بجز فرزند من.

بچه ها لباس های راحتی را دوست دارند. لباس پوشیدن، مخصوصا لباس هایی که زیپ، دکمه، کمربند و ... دارند، می تواند برایشان کاری بسیار سخت و پیچیده باشد.

فرزندم موقع بیرون رفتن، لباس های نامناسب و کهنه اش را می پوشد و بر این عقيده اصرار زیادی دارد.

فرزندم لباس هايش را روی هم می ریزد، لباس های مهمانی اش را با اصرار فراوان در خانه می پوشد. لباس هايش كثيف و پر از لکه است. او اصلا مراقب لباس هايش نيست.

آرایشگاه واقعا آزاردهنده است. او مرتب گريه و زاری می کند و دردسرهای زیادی به وجود می آورد.

بايد بارها به فرزندم یادآوری کنم که مسواک بزند. تازه مسواک زدنش چند ثانيه بيشتر طول نمی کشد.

فرزندم از شانه کردن موهایش متنفر است او وقتی شانه را می بیند گریه و زاری می کند