سختیهای شغل او را پذیرفته بودم
همسر شهید حسین انجام درادامه این گونه گفت: زمانی که حسین آقا به خواستگاری من آمد سربازی را تمام کرده بود و هنوز وارد نیروی انتظامی نشده بود، بعد از نامزدی رفت در نیروی انتظامی ثبتنام کرد، من هم این شغل را دوست داشتم، و همه شرایط آن را پذیرفته بودم، از طرفی دایی و شوهر خالهام شهید شده بودند و این راه برایم تازگی نداشت.
وی نحوه شهادت همسرش را این گونه بیان کرد: شب شهادتش تا ساعت 19 در خانه بود، آن شب حسین آقا به همراه تعدادی دیگر از همکارانش در میدانی داخل شهر زیر پلی بودند که حدود ساعت 11 شب یکباره اشرار شروع به تیراندازی میکنند، آنها میخواستند اسلحه شهید را بگیرند که او مقاومت میکند و به همین علت هم او را به شهادت میرسانند، در آن شب یک نفر دیگر از همکاران شهید و یک سرباز هم به شهادت رسیدند.
او را همان شب به بیمارستان زابل انتقال داده بودند. صبح حدود ساعت 6 بود و بچهها میخواستند به مدرسه بروند که مادرم آمد خانه ما، تعجب کردم، گفتم چه شده، گفت چیزی نیست، و بعد از اینکه بچه ها به مدرسه رفتند کمکم شروع کرد به صحبت که حسین کجاست، آنجا بود که شک کردم، همان موقع بود که یکی از همسایهها زنگ زد گفت بیرون چه خبر است؟ گفتم از بیرون خبری ندارم، گفت شنیدم حسین شهید شده، بعد هم مادرم گفت که موضوع حقیقت دارد.
دلتنگی علیرضا
وی در ادامه با بیان اینکه علیرضا خیلی دلتنگ پدر است خاطرنشان کرد: وقتی همسرم بعد از مرخصی دوباره به سر کارش برمیگشت علیرضا تا سه، چهار روز مریض میشد و حتی تب میکرد و خیلی بهانهگیری میکرد، بعد از شهادتش هم مدام میپرسید بابا کجاست؟ میگفتم رفته پیش خدا. الان بعد از گذشت چهار سال تا حدودی باورش شده که پدرش دیگر برنمیگردد؛ اما هنوز هم بهانه پدر را میگیرد.
وی در ادامه با اشاره به مشکلات معیشتی خانواده خود عنوان کرد: چند ماه است که بنایی دارم و به شدت در مضیقه هستم، مصالح ساختمانی هم به شدت گران شده است، وام مسکن هم به من نمیدهند، من هم میخواهم همین خانه شهید را که یادگار اوست درست کنم.
دوست دارم یک دل سیر آقا را نگاه کنم
در پایان با علیرضا فرزند کوچک شهید نیز همکلام شدم و وقتی از خود و پدرش پرسیدیم با بیان شیرین خود گفت: من 10 سال دارم و کلاس چهارم هستم، من فقط دوست دارم پدرم کنار ما باشد و هیچ چیز دیگری از او نمیخواهم.
علیرضا از عشق فراوان خود به مقام معظم رهبری صحبت کرد و اظهار داشت: من آقا را خیلی دوست دارم، من او را پدربزرگ مینامم چون او خیلی برای مردم زحمت کشیده و فداکاری کرده، من دوست دارم آقا بیاید و فقط یک دل سیر او را نگاه کنم.
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.