جملات و دیالوگهای زیبای فیلم ها که میتوانید گاهی این کلمات را استافده کنید چرا که جز واقعیت است
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
وقتی که حرف می زنیم بیشتر می خواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را..
کسی که قانع شده باشد، کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمی زند....
یادداشت های شهر شلوغ
فریدون تنکابنی
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
بزرگترین هراس یک زن، نادیده گرفته شدن است.
این موجودات ظریف به گونه ای خلق شده اند که اگر دشمنشان هم نسبت به آن ها بیاعتنایی کند رنج خواهند کشید.
هفده انگلیسی مسموم
گابریل گارسیا مارکز
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
موفق شدنِ ما یک در میلیونه!
- پس هنوز امیدی هست...
Chicken Run
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
بیگمحمد: هیچ وقت عاشق بودهای ستار؟
ستار: عاشق زیاد دیدهام
بیگمحمد: راه و طریقش چه جور است عشق؟
ستار: من که نرفتهام برادر
بیگمحمد: آنها که رفتهاند چی؟ آنها چی میگویند؟
ستار: آنها که تا به آخر رفتهاند، برنگشتهاند تا چیزی بگویند.
کلیدر
محمود دولت آبادی
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
بنظر نمیرسه اهل اینجا باشی.
- بنظر میرسه اهل کجا باشم؟
+یه جای... زیبا
Boys don't Cry
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
زندگی مث یه بازی میمونه... فاصله ی بین گل زدن و نزدن یه تیردروازه ست،
بزنی محبوبی، نزنی منفور...
بارکد
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
ادوارد بلوم:
ممکنه ظاهر خیلی چیزا تو زندگی پلید و زشت باشه... اما همه اش از تنهایی و کمبود محبته
Big Fish
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
حامد (بابک حمیدیان): یه چیزی بگو ترسم بریزه...
ژاله (باران کوثری): میمیرم برات...
بغض / رضا درمیشیان
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
رضا خوشنويس:
آب از دست صياد خوردن بهتره تا سلاخ،
قهوه چی:
سلاخ خلاص میكنه ،
صياد گرفتار...
هزاردستان _ علي حاتمي
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
- خوبه که صلیب به گردنت داری...
- تو بهش اعتقاد داری؟
- معلومه بهش اعتقاد دارم.اون جون خودشو نجات داده
Kids 1995
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
وقتی شاطر عباس نانهای داغ را توی دستهای مهتاب میگذاشت، دلم میخواست جای شاطر عباس بودم. وقتی مهتاب نانهای داغ را لای چادر گلدارش میپیچاند، دلم میخواست من آن نانهای داغ باشم. وقتی مهتاب به خانه میرسید و کوبهی در را میکوبید، هوس میکردم کوبهی در باشم. وقتی مادرش نانها را از مهتاب میگرفت، دوست داشتم مادر مهتاب باشم. بعد مهتاب تکهی نان را برای ماهیهای قرمز توی حوض خانهشان میانداخت و من هزار بار آرزو میکردم یکی از ماهیهای قرمز توی حوض باشم...
عشق_روی_پیاده_رو
مصطفی_مستور
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
شنیده بودم اونایی که یه کاری رو بلدن انجامش میدن، اونایی که بلد نیستن تدریسش میکنن!
دیالوگ فیلم پرسه در مه
جملات و دیالوگ های زیبا و شنیدنی
عکس پسرتو کشیدم ، یک کم تار شده ، بهترین چیزی نیست که کشیدم ولی به چشمهاش نگاه کن ، یک ذره امید توش می بینی ....
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.