شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

کد خبر: ۱۷۶۶۳
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۹ - ۲۲:۴۸ - 16 September 2020
پ
نقد و بررسی سریال فلیبگ
فلیبگ، زنی در آستانه سی و دو سالگی  که به تنهایی کافه ای در لندن را که در مرحله ورشکستگی است می گرداند با مشکلات متعددی دست وپنجه نرم می کند. در نگاه اول به نظر می رسد که  او به سکس اعتیاد دارد و دغدغه  اصلی او به دام انداختن مردان است اما با پیشرفت طرح قصه  متوجه سرخوردگی بزرگ فلیبگ در زیر متن وقایع و علت اصلی تمام این پیچ و تاب های شخصیتی او که عمدتا زننده و غیر قابل درک است می شویم.

ما فمنیست های بدی هستیم

فیبی والربریچ کمدین شناخته شده ی بریتانیایی که به عنوان فلیبگ و شخصیت محوری در سریال فلیبگ به ایفای نقش می پردازد، پیش از ساخت فصل اول این مجموعه، نمایشی با همین نام بر روی صحنه برد که مورد توجه بسیاری از مخاطبان و منتقدان قرار گرفت و همین بازخوردها او را به صرافت ساختن سریالی بر پایه این شخصیت انداخت. فیبی والربریچ علاوه بر بازیگری، کارگردانی و نویسندگی این مجموعه کمدی را نیز خود بر عهده دارد. در این سریال  در کنار او شان کیفورد در نقش کلیر خواهر فلیبگ، الیویا کیدمن در نقش نامادری و دوست دختر پدر فلیبگ و اندرو اسکات در نقش کشیش و معشوقه فلیبگ به ایفای نقش می پردازند.با مجله اینترنتی شاخه همراه باشید.

ما فمنیست های بدی هستیم

فلیبگ؛ اسمی که کسی صدا نمی زند

شیوه داستانگویی فلیبگ، اول شخص است. دلیل حضور شخصیت اصلی و در واقع قصه گو که داستان از دریچه نگاه او روایت می شود در تمام پلان های فیلم و تمام موقعیت ها به همین علت است.تمام آنچه روایت می شود همان چیزی است که فلیبگ می بیند و می شنود. بازگشت های پرتکرار و ریتمیک او به سمت دوربین در میان قاب ها ودیالوگ های دو نفره آنقدر سریع اتفاق می افتد که موقعیت های خنده داری را از دل یک موقعیت تراژیک رقم می زند. بخش اصلی کمدی این سریال بریتانیایی وامدار بازی جذاب دقیق و متناسب فیبی والر بریچ است که فلیبگ را تبدیل به یک کاراکتر دوست داشتنی می کند. درست موقعی که شاهد ماجرایی و حلاجی کردن آن هستیم ناگهان فلیبگ به خلوت ما سرک می کشد و نکاتی را  گوشزد می کند که تمام پیشفرض هایمان را درمورد آنچه دارد رخ می دهد، به هم می ریزد. قاب های دو نفره فلیبگ و کلیر از این دست است. در این صحنه ها بیشتر از آنچه خود تلاش کنیم شخصیت کلیر را کنکاش کنیم فلیبگ قصد دارد  خواهرش را به ما بشناساند. درست  همانگونه  که می خواهد خود را از طریق همین گفتگوهای کوتاه دو سه کلمه ای به ما بشناساند و میان آن چیزی که از فلیبگ در تصویر می بینیم و آن چیزی که در مغز او در جریان است تناقض را یافته و پی به زندگی پر تنش و انزوا طلبانه او ببریم. همه آن چیزی که می بینید واقعیت نیست. واقعیت را فلیبگ جور دیگری به شما خواهد گفت. از صمیمی ترین دوستش بو و خودکشی اش، از کلیر و شوهرش مارتین، از پدر و نامادری نامحبوبش و از کشیشی که تبدیل به عشق گمشده او می شود، تمام اسامی بارها تکرار می شود اما فلیبگ را هیچکدام از این آدم ها صدا نمی زنند. انگار او در جهان آنها حضوری ندارد و وصله ناجوری میان این همه است.

ما فمنیست های بدی هستیم

شکستن دیوار چهارم و گفتگو با مخاطب

شکستن دیوار چهارم در فیلبگ به نوعی در گوشی حرف زدن با مخاطب و او در جریان همه امور گذاشتن است، در این سریال مخاطب با جلو رفتن قصه، نه به واسطه روند داستان، بلکه با نگاه و تفسیر شخصی و  ویژه شخصیت اصلی نسبت به اتفاقات ریز و درشت است که در جریان امور قرار می گیرد و پازل های این مجموعه را  طوری کنار  هم می می چیند تا به درک نهایی خود از آنچه در جهان فلیبگ می گذرد، برسد. داستانک ها و جزییات بخش قابل اهمیتی را در فلیبگ را به خود اختصاص داده اند. کارگردان با پر رنگ کردن جزییات و  به اشتراک گذاشتن آنها از طریق آنچه در ذهن فلیبگ می گذرد با برگشتن او روبه دوربین، یک درام ذهنی را شکل می دهد که  فلیبگ را به  یکی از روان شناسانه ترین سریال های کمدی چند سال اخیر تبدیل می کند.ترفند شکستن دیوار چهارم نخستین بار توسط برشت و در تئاتر حماسی  و اپیک او مطرح شد که به قصد فاصله گذاری و برای جلوگیری از همذات پنداری مخاطب با آنچه بر صحنه اتفاق می افتاد، به کار گرفته شد.

ما فمنیست های بدی هستیم

به این معنی که هر آنچه بر روی صحنه می گذرد نه واقعیت صرف است  برای پذیرفتن بی چون و چرا توسط تماشاگر، بلکه گزاره هایی است از واقعیت که او را به اندیشیدن وا می دارد تا بتواند تاثیر جدی تر و انقلابی تر در او پدید آورد و در کنار آن مخاطب را از انفعال نسبت به وظیفه اجتماعی و فردی باز دارد. در این نوع تئاتر مخاطب همواره بخشی از روند شگل گیری قصه است و در تمام جریانات آن دخالت دارد، بدین صورت که مخاطب با شکستن دیوار چهارم توسط بازیگران نه فقط یک نظاره گر صرف بلکه یک مشارکت کننده است. در فلیبگ نیز مخاطب بخشی از روند شکل گیری داستان است. همانگونه که فلیبگ آنقدر دلمشغول دادن کوچکترین اطلاعات و ریزترین جزییات به مخاطب است که او را وا میدارد ناخودآگاه  جهان را از دریچه چشم این شخصیت محوری قصه بنگرد و بدون همچ گونه سمپاتی که حاصل همذات پنداری صرف باشد، با سهیم شدن در موقعیت هایی که برای زن داستان رخ می دهد به این جهان زنانه سرک بکشد و به مصیبت های زن بودن، و مطابق معیارهای جامعه بودن او در مدرنیته فکر کند. فیبی والر بریچ در فلیبگ  نه تنها از طریق وارد دیالوگ شدن با بینندگان بلکه از طریق حالت های چهره، احساس درونی خود را نسبت به موقعیت های مختلف بیان می کند. سبک دلنشین  فیبی والر بریج  برای تشریح موقعیت هایی گاها رقت بار که برای خود رقم می زند، مانند تلاش های او برای به دام انداختن مردان و برقراری ارتباط جنسی با آنها به قصد پوشاندن حفره های خالی قلبش، موقعیت هایی طنز آلودی خلق می کند که برای مخاطب امروزی در حین اینکه بسیار ناآشنا ست شیرین و تاثیر گذار است.

ما فمنیست های بدی هستیم

بیشتر بخوانید تنها سگ ها شهادت دادند

هرگز  حدیث حاضر غایب شنیده ای؟

فلیبگ با بد دهنی و شوخی های زننده موقعیت تراژیک خود را به فراموشی  می سپارد اما در نهایت در  این راه موفق نیست و پایان فصل اول به یک فروپاشی روانی کامل برای او تبدیل می شود. همه آن چیزی که فلیبگ در پنج اپیزود فصل اول سعی در پنهان کردن آن دارد، واقعیتِ مرگ بو، دوست کافه چی و نزدیک ترین کس زندگی اش است. تعدد فلاش بک هایی که در آن شمایل بو را در حالت های غم انگیز و رقت بار و صحنه ای که منجر به مرگ او می شود، می بینیم نشان این ادعا است. تماشاگر از طریق ذهن فلیبگ  است  که بو را می شناسد، همانطور که فلیبگ او را به یاد می آورد بی آلایش و رویایی.  بر خلاف جریان و ریتم اصلی فیلم سکانس های ک به نمایاندن بو تعلق دارد خلسه آور و رویایی وبا ریتم کند است. کارگردان می خواهد از طریق آرامشی که در همنشینی این دو دوست است، ناب بودن این رابطه را برای فلیبگ گوشزد کند، موهبتی که حالا فقدان آن برای فلیبگ یک خلا بزرگ و پر نشدنی است. فلیبگ تمام لحظه های خودرا با بو می گذراند. او حضوردارد و حضورش بسیار موثرتر و پررنگ تر از خواهر فیبگ است.

ما فمنیست های بدی هستیم

بو نیمه کامل کننده ی فلیبگ است. آن دو با هم قرار می گذارند که هیچ اتفاقی آن ها را از هم و از کافه یشان جدا نکند و برای سر پا نگهداشتن آن بجنگند. در صحنه ای می بینیم بو در یک بازی نمایشی در نقش فلیبگ ظاهر می شود تا او بتواند ایرادها و نقص های درونی خودش را بهتر بشناسد تا شاید بتواند مشکلات متعدد خود را در روابط با خانواده و مردانی که وارد زندگی اش می شوند، حل کند. فلیبگ حالا حفره ای تهی در قلب خود دارد که دلیل آن فقدان بخشی از خود است. مرگ اتفاقی بو برای فلیبگ پایان تمام مثبت اندیشی های او درباره زندگی است  و با گذشت روند داستان  ودر پایان اپیزود ششم از فصل اول است، که کارگردان در زیر همه  ناهنجاری های زن قصه ی  خود سلسله رخدادهایی قانع کننده را ارائه می دهد که فلیبگ را تبدیل به یک آدم منفی باف، دلمرده و سرخورده کرده است. فلیبگ خود را در مرگ بو مقصر می داند. حتی مخاطب و دوستداران فلیبگ هم او را در مرگ بو مقصر می دانند و او را سرزنش می کنند.پناه بردن به خوکچه هندی بو، برای فلیبگ یک درمان کوتاه مدت است برای تسلی قلبش از رنج فقدان.

ما فمنیست های بدی هستیم

تندیس زن برهنه نمادی از باروری و الهه ی مادر

در این سریال کمدی بریتانیایی فلیبگ نماینده مادر و کلیر نماینده پدر است. تندیس  برهنه ای که فلیبگ از استودیوی نامادری اش، برای تلافی ریا کاری هایش می دزد در طول سریال همیشه همراه اوست و عملکری سمبلیک دارد. این مجسمه که  آنقدر دست به دست می چرخد تا نهایت به خود فلیبگ می رسد، نماد مادر است. در پایان فصل دوم وقتی که فلیبگ این مجسمه را به عنوان هدیه ازدواج به نامادری باز می گرداند با این واقعیت مواجه می شود که همسر جدید پدر، که شاگرد سابق مادرش نیز بوده این مجسمه را از روی بدن مادر فلیبگ ساخته است. و به همین دلیل است که فلیبگ دوباره او را کش می رود تا برای همیشه مادر را نزد خود نگه دارد. چرا که فلیبگ با همه تفاوت هایش با پدر و کلیر به واسطه شبیه مادر بودن برای آنها دوست داشتنی است.در این سریال تقابل و تضاد شخصیت  دو خواهر در اولین ثانیه های اپیزود اول آشکار می شود و در اواخر فصل دوم به یک همپوشانی شخصیتی می رسد.

ما فمنیست های بدی هستیم

در یک طرف فلیبگ قرار دارد با یک کافه ورشکسته، یک رابطه عاطفی به گل نشسته و یک دوست از دست رفته که خود را عامل مرگش می دهد حضور دارد، او قبرستان را برای دویدن انتخاب می کند،  هر از گاهی از مغازه های چیزهایی کش می رود، در کافه اش چهارشنبه های محاوره راه می اندازد و نگران اجاره بهای کافه و قسط های عقب افتاده اش است. در مقابل او کلیر  قرار دارد  که زنی مقرراتی و مبادی آداب  است . کلیر به  اصول اولیه فمنیست بودن آگاه است و می خواد یک زن قوی و مستقل باقی بماند. او که از شلختگی های و بی نظمی های فلیبگ در عذاب است، ظاهری آراسته و رفتاری عبوس دارد و از بروز احساست خود حتی نسبت به خواهر ش و در آغوش گرفتن او واهمه دارد. کلیر مصلحت اندیش است و به خانواده اهمیت زیادی می دهد و با چشم بستن روی اشتباهات مارتین، فاصله گرفتن از خواهر بی بند و بارش را  به ترک کردن شوهر خیانتکارش ترجیح می دهد.

ما فمنیست های بدی هستیم

 تعرض جنسی  و اشاره  به جنش می تو

فلیبگ از تعرض جنسی ای که به او شده است حرفی نمی زند، چزی که تا مدتها پنهان با قی می ماند و فلیبگ برای به هم نخوردن زندگی خواهرش یا مجرم شناخته نشدن در افشا کردن حقیقت   تعلل می کند، این موقعیت که فلیبگ در آن میان سکوت و رسواکردن گرفتار می ماند، گریزی می زند  به یکی از جنبش های اخیر در هالیودد ،در اعتراض به آزار جنسی. جنبش می تو جنبشی است در تویتر و فضای مجازی که در آن زنانی که قربانی تعرض جنسی مردان هستند با توسل به این هشتگ با  شهامت داستان خود را بیان می کنند. هر چند گاهی در این بین انگشت اتهام به سمت خود زنان گرفته می شود؛ مانند فلیبگ که حتی خواهرش نیز او را در  این اتفاق مقصر می داند و قطع ارتباط با او را به ترک کردن مارتین ترجیح می دهد. اما امیدهای کلیر و روش غلط او در زندگی خانوادگی اش که نمی تواند همپای زندگی کاری اش موفق و رو به جلو باشد، سر انجام نقش بر آب می شود و  مارتین و پسر خوانده اش را در جشن عروسی پدر برای همیشه ترک می کند.

ما فمنیست های بدی هستیم

در واقع کلیر نقطه مقابل فلیبگ است. او یک زن سرسخت، جدی و مستقل است که با شوهر هوسباز و پسر خوانده عجیب و غریب اش سر و کله می زند و به شکل رقت برای در قبال خانواده اش فداکار است. تا اندازه ای که ترفیعی را که در فنلاند گرفته است را نادیده می گیرد. و به همین علت است که نحوه زندگی فلیبگ برای او غیر قابل درک و حمایت است.  فلیبگ همانقدر برای سر و سامان دادن زندگی خواهرش تقلا می کند که کلیر برای سر و سامان دادن زندگی او. اما وقتی که خواهرش او را متهم به اغوا کردن شوهرش می کند و به او یادآوری می کند که او پیش از این با صمیمی ترین دوستش  نیز این کار را کرده است، فلیبگ خواهر را هم از دست رفته می داند. او که در جشن تولد کاریِ کلیر توسط شوهر خواهر مورد تعرض قرار گرفته مسیله را از او پنهان می کند و سرانجام وقتی که به همراه کلیر  به صورت داوطلبانه در یک اردوی خود مراقبتی مخصوص زنان شرکت می کنند همه چیز را به او می گوید. اردویی که به شکلی متناقض نما و طنز آمیز  زنان را وادرا به سکوت می کند تا به احساسات دورنی خود دست یابند در حالیکه فلیبگ در این اردو با حرف زدن احساست دورنی خود را برای کلیر و یا برای مرد متصدی بانک رو می کند .

 ما فمنیست های بدی هستیم

فصل دوم،  شخصیت پردازی به جای داستانک ها

دختر کافه محل توسط یک دوچرخه آن هم به طور تصادفی کشته شده و حالا خوکچه هندی او تنها همدمِ دوست بازمانده است. فلیبگ در جلسه تقاضای وام خود عنوان می کند که کافه را برای یک خوکچه هندی می گرداند و وقتی متصدی بانک طی سلسله اتفاقاتی در پایان فصل اول  به کافه او می رود و تمام دیوارها را با تابلوهایی  از خوکچه هندی می بیند متوجه ی شود که فلیبگ حقیقت ماجرا را گفته است و خوکچه هندی تنها چیزی است که برای او باقی ماند چرا که یادگار  بو، بازمانده نیمه دیگرش، دوست کافه چی، همین خوکچه هندی  است. نقطه عطف آنچه در فصل اول است.

 این فصل با یک گره افکنی به پایان می رسد. وقتی فلیبگ تنها کسی را که دارد نیز  از دست می دهد. کلیر مانند بو از دست رفته است و فلیبگ خود را در دوراهی مرگ و زندگی می بیند. با شروع فصل دوم می بینیم که او یکسال از خواهر خود بی خبر بوده است و حالا برای مهمانی عروسی پدر و نامادری اش در رستورانی و با حضور یک کشیش گرد هم آمده اند. مهمانی که برای او و کلیر با یک پرخاشگری منفعلانه همراه است. همه چیز در این سریال بریتانیایی به شکل طنز آمیزی تلخ و رقت بار است. کلیر  در زندگی زنانه خود همانقدر مستاصل و درمانده  است که فلیبگ.

ما فمنیست های بدی هستیم

پدر نیز که  که در آستانه ازدواج دوم است از این قاعده مستثنی نیست.  او همچنان برای از دست دادن همسرش ماتم زده است  و دخترانش را از دست رفته می داند. پدر برای دخترانش بلیط سخنرانی همایش زنان می گیرد، از آنها می خواهد که هر ماه برای معاینه بدن خود به نزد دکتر زنان بروند و هر از گاهی در جلسه های رسمی خانوادگی شان شرکت کنند تا سهم خود را در زندگی دخترانش یاد آور شود.

شخصیت پردازی فلیبگ ماهرانه و دقیق است و در فصل دوم  مسیر داستان  به طرز چشم گیری به سمت شخصیت پردازی تغیر جهت می دهد و از داستانک ها  موقعیت های حاشیه ای کاسته می شود . نه تنها کارکتر  فلیبگ که کلیر نیز در فصل دوم پختگی قابل توجه ای پیدا می کند. از این رو بار روانشناسانه ی درام در فصل دوم آشکار تر می شود. همچنین در کنار این بلوغ شخصیت پردازی، کمدی سریال در فصل دوم با فصل اول تفاوت آشکاری دارد

یکی از نقاط ضعف در پایان بندی این سریال است که تمام وقایع و نتیجه گیری ها را برای دقایق پایانی می گذارد.یکی از نقص های سریال  است که ثابت می کند این سریال هم مانند خیلی از سریال ها از مشکل جمع بندی نهایی در امان نیست.

اضافه شدن شخصیت کشیش به عنوان مردی که فلیبگ به او دل می دهد از جذابیت های غیر قابل پیش بینی فلیبگ در فصل دوم است. کسی که خط باطلی می کشد بر تمام تنهایی های فلیبگ. چرا که تنها کسی  است که پی به گفتگوهای فلیبگ با مخاطبان فرضی می برد و مانند او حتی به عنوان یک کشیش، هنجار گریز و منحصر به فرد است.

ما فمنیست های بدی هستیم

درامی روان شناسانه درباره زنان

فلیبگ یک سریال زنانه است. با محوریت زنان و دغدغه های اساسی و و یرانگر زندگی شان  که  هر کدام با روش های شخصی منحصر خود، با آن مبارزه می کنند، اما نمی خواهند سخنی از آن به زبان بیاورند. "من چرا محزون به دنیا آمده ام" سوالی است که فلیبگ از پدر  می پرسد. فلیبگ غمگین است. او با آن  لبخند دلنشین که حتی در تراژیک ترین موقعیت ها روی لب دارد و با بازیگوشی ویژه ای که تمام امور سخت را برای بینندگان به شکلی کنایه آمیز ساده و خنده دار توصیف می کند نمی تواند مانع از افتادن نقابی شود که در پشت آن یک زن محزون و به حاشیه رانده شده چنبره زده است. این کمدی سیاه و گزنده فلیبگ است که پشت آن چهره خندان یک زن در هم ریخته و متلاشی که در ملاقات های خانوادگی  همیشه از جمع فاصله می گیرد و کنج خلوتی را برای سیگار کشیدن و با خود بودن پیدا می کند، به تصویر می کشد.

فلیبگ دوبار در طول دو فصل عواطف واقعی و وبدبینانه اش نسبت به خودش را بروز می دهد. یکبار در مواجه با متصدی بانک در کافه اش در پایان فصل یک و بار دیگر در کلیسا در مقابل کشیش در پایان فصل دو. فلیبگ یک درام روانشناسانه است با کنکاشی دقیق در درون یک زن که نمی خواهد نسخه کپی شده ای از دیگران باشد. زنی که می داند تنها چیزی که برای او باقی مانده است بدن اوست و از اینکه پیر شود می ترسد. فلیبگ با روابط زیاد جنسی می خواهد که به نوعی هویت خود را باز یابد و وجود خود در این جهان را به عنوان زنی هنجار گسیخته  به رسمیت بشناسد

 

برای دیدن خبرهای داغ،تصاویر و متن های زیبا به «کانال تلگرام ایرانی نیوز» بپیوندید
مطالب برگزیده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر
* مجله اینترنتی ایرانی نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.