«پیکی بلایندرز» یکی از بهترین سریال های تبهکاری سال های اخیر است که با محوریت یک گروه مافیایی با همین نام و در انگلستان دهه 1980 ساخته شده وموقعیت زمانی آن سال های بعد از جنگ جهانی اول است. «کیلین مورفی» که پیش از این او را در فیلم هایی چون «بازگشت شوالیه تاریکی» و «چشم قرمز» دیده بودیم، در این سریال با نام "تامی شلبی"رهبر این گروه خشن رومانیایی در شهر بیرمنگام است. استیون نایت، سازنده سریال پیکی بلایندرز، پیش از این فیلمنامه «چیزهای زیبای کثیف» و «قول های شرقی» را نوشته و بعد از آن هم دو فیلم «مرغ مگس خوار» و «لاک» را نوشته و کارگردانی کرده است.با مجله اینترنتی شاخه همراه باشید.
همانطور که گفته شد عنوان پیکی بلایندرز به یک گروه تبهکاری در اواخر قرن نوزدهم واوایل قرن بیستم در شهر بیرمنگام انگلستان اشاره دارد که جوانان بسیاری از اقشار پایین دست برای گذران روزگارشان به آن ملحق می شدند. ترجمه نزدیکتر فارسی پیکی بلایندرز"نقابداران" است اما این اسم خاص از چند ریشه مختلف می آید؛ پیک (Peak) به لبه کلاه های لبه دار رایج در آن زمان گفته می شد و این گروه تبهکار به پنهان کردن تیغ های ریش تراشی در لبه کلاهشان مشهور بودند تا در صورت لزوم به عنوان سلاح، همانطور که در سریال می بینم، از آن استفاده کنند.
اما در اصل ریشه این اسم به کلمه «Blinder» (کورکننده) بر می گردد که همان چشم بند مخصوصی است که روی چشم اسب های مسابقه و کالسکه می زنند تا تنها در مسیری بروند که سوارشان آن ها را هدایت می کند؛ در باندهای تبهکار خانوادگی و قومی هم نیز- به صورت استعاری- چنین قانونی حکمفرماست ؛ اطاعت و وفاداری بی چون و چرا و تن دادن به استراتژی های تعیین شده.کارل چین تاریخ شناس اهل بیرمنگام معتقد است که کلمه پیکی (peaky) برای افرادی استفاده میشود که از کلاههای لبه دار استفاده میکنند و لفظ بلایندر (blinder) از گذشته تا کنون در میان مردم بیرمنگام به افرادی نسبت داده میشود که کاریزمای خاصی برای فریب و ارعاب دارند. یکی دیگر از دلایل به کار بردن این لفظ میتواند این باشد که زمانی که این گروه مرتکب جرمی میشدند، لبهی کلاه آنها جلوی چشمانشان را میپوشاند و مانع از شناسایی آنها میشد. در سریال پیکی لایندرز، با توجه به حضور پر رنگ شخصیتها و اِلِمانهای تاریخی مانند وینستون چرچیل، ال چاپون، ارتش آزادی بخش ایرلندو.. می توان متوجه نزدیکی بسیار زیاد این سریال با روایت های تاریخی معتبر و واقعی شد.
نحلیلی بر فصل پنجم سریال پیکی بلایندرز
پیکی بلایندرز به طرز قابل توجهی از یک داستان حماسی گنگستری خیابانی در فصل اول به مجموعه ای کنجکاوی برانگیز و رضایت بخش در مورد قدرت، خانواده و صنعت و سرعت (استعاره ای از روزگار امروز) در فصل پنجم، تغییر شکل داده است. در فصل یک در طی زمان اجرای بسیار تاثیر گذار آن در بریتانیا که دنیای کوچتری را در بر می گرفت، کشمکش ها و درگیری های آن بیشتر معطوف به خیابان های بیرمنگام بود.
اما محیط بزرگتر داستان در چند فصل آخر موجب شد تا ارتباط با شخصیت ها دشوار تر شود، به طوری که باید توجه و تمرکز بیشتری بر روی شخصیت ها داشته باشیم. از این جهت پس از پایان فصل چهارم، در فصل پنجم تمایل مخاطب در مورد رهایی از گذشته و نگاه به آینده توماس شلبی (کیلین مورفی) جالب توجه است.
با گذشت هر فصل از سریال، تامی به عنوان رهبر جاه طلب و با هوش پیکی بلایندر ها و رئیس خانواده شلبی و بسیاری از تشکیلات او، بیش از پیش قدرتمند تر می شد. با توجه به ذات ترفیع رتبه در هر شخص که طی آن او تبدیل به یک عضو شناخته شده پارلمان شده، داستان از پیچیدگی های خانواده شلبی یا حتی تجارت این خانواده، در فصل های قبلی از مسیر خود منحرف شد و در نتیجه ما ارتباط کمتری با شخصیت هایی که عاشق آنها بودیم، پیدا کردیم. با گذشت قسمت های هر فصل، داستان از پیچیدگی بیشتری برخوردار شد به طوری که دشمنان جدیدی آشکار شدند و متحدین نیز دچار تغییراتی شدند. نه تنها تصمیم گیری روایت گونه ارائه شده توسط خالق و کارگردان اثر، استیون نایت برای مجموعه فصل ها فوق العاده و یا حتی به یاد ماندنی بود، (مانند سکانس شوروی در فصل سوم)، اما پس از نمایش موفق فصل 5 در بریتانیا، آمریکا و کانادا که سپس در نتفلیکس نیز پخش شد، مطابق بیشتر مجموعه های گنگستری، سریال به اصل و ریشه های خود بازگشت و توجه بیشتری بر خانواده و وضعیت ذهنی تامی شد. و این بار تامی شلبی با جنگ دیگری در تریلر فصل 5 پیکی بلایندرز مواجه می شود.
بیشتر بخوانید نقد و تحلیلی بر فضا سازی موسیقی قیلم لئون حرفه ای
این فصل با بحران بازارهای مالی وال استریت در سال 1929 آغاز می شود و شلبی ها که به دلیل موفقیت های زیاد تامی از ثروت و سبک زندگی ایده آلی برخوردار شده بودند، بخش زیادی از درآمد خود را به دلیل سرمایه گذاری اشتباه در بازار بورس آمریکا از دست دادند. این موضوع موجب شد تا تامی و آرتور (پائول اندرسون) که در غیاب تامی به عنوان رئیس شرکت شلبی محسوب می شود، وابستگی بیشتری به نهاد های مجرمانه در حال مراوده با خانواده داشته باشد که از این رو می توان به معاملات نقدی با قضات دادگاه ها جهت آزاد کردن افراد فاسد یا معاملات قابل توجه با چینی ها جهت جابجایی تریاک خالص اشاره کرد. این موضوع باعث باز شدن فضا برای ارائه یک داستان بسیار زمان بر در مورد افزایش فاشیسم در سال های پیش از جنگ جهانی دوم شد.
آیا تامی شلبی پنهان شده است؟
تامی شلبی بیچاره، تنها کسی که او توان شکستش را ندارد، خود اوست. اپیزودی که در آن او در حال پذیرش سخنان پر از هیجان وینستون چرچیل است، در نهایت با یک بحران وجودی کامل به اتمام می رسد. هر چند که قهرمان اصلی سریال خود را در حین فصل های سریال نمی کشد، مخاطب عمیقا از این پایان واقع گرایانه، تاریک تر و غمناک تر از حد معمول این فصل لذتی دو چندان می برد.علت این موضوع، وجود تازگی در یک مورد بود. اینبار تامی درست عمل نکرد! او کامل نبود و ذهن همواره آماده او، دچار لغزش شد.
این فصل از سریال به عنوان یک فصل ایده آل محسوب نمی شود اما چیزی که به زیبایی در طی سریال کنترل شد، سقوط قابل پیش بینی تامی بود. در واقع این بحران به مرور، از زمان اپیزود آغازین شروع و هنگام رسیدن اپیزود نهایی که در آن معلوم نشد تامی چگونه شکست خورد و موزلی برنده شد، رنگ واقعیت به خود می گیرد.
در این فصل با توجه به وجود خرده داستان ها(به ویژه در مورد داستان آرتور)، سوالات بیشتری در ذهن مخاطب ایجا شد که انگیزه لازم جهت ادامه تماشای سریال را در اختیار گذاشت.به نظر می رسد پایان تلخ و پر از ابهام فصل پنجم بتواند به مخاطبان خود کمک کند تا سازنده فصل ششم در ذهن خود باشند.
نگرانی های مالی و فاشیست ها، کوچکترین مشکلات تامی در این فصل بودند به طوری که آشفتگی او بیشتر به دلیل شکاف ها و نگرانی های داخلی خود بود. از آنجایی که همواره خودکشی در ذهن وی وجود داشت و احساس گناه می کرد، با ادامه فصل، آرزوی مرگ تامی بیش از گذشته موجب ناپایدار شدن وضعیت او شد. او که به دلیل درد ها و رنج های ادامه دار به خوردن افیون معتاد شده بود، به درستی نمی خوابید و مدام گریس (آنابل والیس) همسر به قتل رسیده خود را تصور می کرد که در کنارش ظاهر شده و او را نه تنها به کشتن خود بلکه در تلاش برای وادار کردن تامی به شریک شدن خود در مرگ، متهم می کند.
علاوه بر حالت های ذهنی نگران و آشفته تامی در این فصل، او در مورد جانشین پس از خود یعنی پسر عموی خود مایکل (فین کول) متقاعد شد، که البته مایکل از دستور تامی جهت فروش سهام قبل از وقوع بحران مالی، سرپیچی کرد. نگرانی و ترس تامی تا حدودی قابل درک بود؛ قدرت بیشتر یک فرد مساوی با ارتباط افراد بیشتر با آن فرد و یا مشارکت با وی و یا حتی پایین کشیدن او تلقی می شود که این موضوع هنگامی که گزارشگر بیرمنگهام روبروی تامی نشست ودر مورد ارتقای او از یک ناشر سلامت کوچک تا رسیدن به مقام نمایندگی پارلمان سوال پرسید، مشاهده شد. اما کج خیالی رو به رشد تامی، تهدید بسیار بزرگتری برای خود و جایگاه وی در راس خانواده شلبی نسبت به بسیاری از دشمنان چند ساله او و بی اعتمادی او به مایکل که حال با یک زن آمریکایی ازدواج کرده و در حال بچه دار شدن بوده و با خانواده مجرم او پیوند برقرار کرده تلقی می شد که موجب ایجاد اختلاف با پولی (هلن مک کروی که زیبا تر از هر زمان دیگری بود)، می شد. برای تامی، پذیرش ایده های مایکل در مورد آینده درخشان کمپانی – برداشتن فشار از شانه های او- دشوار بود، بنابراین او و آرتور به ادامه راه خود وفادار ماندند، چرا که آنها پیش از این هم همواره از این راه استفاده کرده اند.
اما مایکل تنها شخصی نیست که خواسته ای از تامی دارد. بیلی بویز نیز خواستار تاثیر تامی بر مسیر مسابقه در شمال بوده و آقای اوسوالد موسلی (سم کلفلین) به عنوان نسخه خیالی از عضو بسیار جدی و ستیزه جو در پارلمان که اقدام به تاسیس اتحادیه فاشیست های بریتانیا در دهه 1930 کرده است، خواستار استفاده از قدرت او جهت راه اندازی یک حزب جدید است. به سختی می توان شباهت های قابل توجه حمایت های بی شائبه موسلی در ایجاد بحران بازار سهام را با آنچه که در دنیای امروز ما می گذرد، نادیده گرفت. پیام او این است "بریتانیا در اولویت است" که نشان دهنده جنبه های نگران کننده فضای سیاسی کنونی در بریتانیا و آمریکا بوده و موجب کمک به ترسیم فصل ها خارج از گذشته و در زمان حال در مواجهه صرف با حقایق می شود. به طور مثال، موسلی حتی خبرنگاران را به تمسخر گرفته و گزارش های آنها را دروغ و کذب می نامد و هر چند که تامی خواستار پایین کشیدن وی به دلیل اعتقاد به درستی این کار است، برخی از موانع توسط او در تلاش برای انجام این کار ایجاد می شود.
استیون نایت از ادامه این سریال می گوید
نایت این موضوع را بیان کرده است که برنامه هایی جهت ادامه داستان افسانه ای شلبی تا فصل 7 تا زمان شروع جنگ جهانی دوم دارد. پیش از شروع فصل 5 سریال، مخاطب تردید هایی در مورد کافی بودن داستان برای دو فصل بعدی در طی یک بازه 10 سال داشت، اما این تصمیم جهت بازگشت به خط اصلی سریال موجب امیدواری مخاطبان این سریال برای آینده شد. با توجه به حالت ذهنی رو به نابودی تامی، هزینه ادامه خشونت و روابط بین شخصی خانواده شلبی و نحوه مواجهه آنها با مشکلات مختلف به جای تبدیل شدن عده ای شرور، پیکی بلایندرز سریال خانوادگی کامل تر و بهتری نسبت به آنچه که در سال های اخیر دیده شده است، خواهد بود (همچنین این سریال بهترین رتبه در تاریخ را در بریتانیا از زمان در بی بی سی وان کسب کرده است). بنابراین هر چند که دنیای نمایش داده شده سریال در سال های مختلف بیش از پیش بزرگتر شده است و ممکن است همراه با پیشه سیاسی تامی و یا جاه طلبی های مایکل ادامه یابد، پایان فصل پنجم نشان داد که این سریال می تواند بدون از دست دادن تمرکز خود بر کارهای داخلی خانواده شلبی، همچنان بهتر از قبل شود و پس از رخداد های بهت آور نهایی، طرفداران این سریال بی تردید منتظر دیدن فصل بعد آن خواهند بود.
اعدام؛ پایان کار پیکی بلایندرها
استیون نایت که از مفاهیم شیطانی حاضر در فرهنگ بریتانیایی در شاهکار تلویزیونی خود بهرهمند شده است به نظر می رسد پایانی شیطانی برای پیکی بلایندرز ها در نظر گرفته است. (اشاره به قطعه " دست راست سرخ" که موسیقی اصلی این سریال است و در شروع هر قسمت شنیده می شود.) همانطور که ارتباط استعاری و نمادین پیکی بلایندرزها که از ابتدا تاکنون روندی صعودی داشته در فصل چهارم و پنجم به اوج خود می رسد. در این بررسی قصد داریم تا به مناسبت آغاز فصل پنجم این سریال جذاب و مهیج، به بررسی فصل چهارم این سریال بپردازیم. پس پیش از خواندن این مطلب که حاوی افشاسازی هایی از فصل چهارم است لازم است شروع به دید فصل های قبلی کنید.
ما در ابتدای این حماسه، شاهد یک خانواده دربوداغان با ریشههایی سستشده هستیم که نسل اندر نسل در جرم و جنایت دست و پا میزنند. یک پیوند غیرقابلگسست از جماعتی که رهبرشان، توماس شلبی –تجسمی حقیقی از همان شیطان، که به زیبایی هرچه تمامتر توسط کیلین مورفی به تصویر کشیده شده است- با عقد پیمانی با حکومت، شرکا و برادرانش را در ازای امنیت در بطن یک استراتژی ماکیاولیگرایانه به زندان میاندازد که سرانجامشان اعدام است.
خوشبختانه، در آخرین نفس، توماس موفق میشود پالی، آرتور، جان و مایکل-همان چهار اهریمن- را با یک حقه و ترفند خیلی بهتر، از بند رهایی بخشد؛ بااینوجود، تامی برای این چهار نفر دیگر مرده بود، همان روزی مُرد که به آنها خیانت کرد. درد و رنجی غیرقابلتصور و تنفری غیرقابلوصف دربرابر یک دشمن مشترک میتوانست تنها چیزی باشد که این خانواده را مجدداً کنار هم قرار دهد، چیزی که نتیجه آن را در اولین اپیزود مقدرشده دیدیم، نه تنها خط سیر داستان و روایت آن به خوبی ساخته و پرداخته شده بود، بلکه نحوه ارائه کاراکترهای بینظیر این سریال به پیچیدهترین و کاملترین شکل ممکن پرورش یافته بود. از این رو، به کمک یک مونتاژ موازی، کارگردان، دیوید کفری، یک دشمن دیرینه را برای پیکی بلایندرهای وامونده رو میکند تا با شرایطی جدید روبهرو شوند.
تقابل مافیای ایتالیایی-آمریکایی
از اولین خردهروایتهای این فصل میتوان متوجه شد که نایت نوع دیگری از روایت را دنبال کرده است. وی استراتژی نولان، ازهمپاشیدگی و احیا را پشت سر میگذارد، و اکنون خشونت دوئلطور را با مواجهه احساسی دارودستههای خلافکار مافیایی ایتالیایی-آمریکایی و بریتانیایی درهم میآمیزد، با همان ظاهر فوقالعادهای که استاد اسکورسیزی در دهه 1990 به تصویرش کشیده بود.
این چالش زمانی به اوج میرسد که هر یک از اعضای خانواده شلبی یک نامه تبریک کریمسس امضاشده با «دست سیاه» پیدا میکنند. از آن لحظه به بعد، خودمان را آماده تنش و بحران بین پیروان «دست راست قرمز» و «دست سیاه» میکنیم، وحشیگری مجرمان بریتانیایی دربرابر توان نظامی نامتوازن ایتالیاییها.
ارجاعات به فیلمهای گنگستری در این سریال، تمامنشدنی است، و صرفاً به شخصیتپردازی دارودسته چانگرتا با کتوشلوارهای راهراه و پالتوهای تامپسون روی شانههایشان بسنده نمیکند، و به پافشاری تامی در فرار از دوران بدوی گذشته و وقف خودش برای مدیریت امپراطوریاش به شکلی قانونی، میپردازد، مشکلاتی که نباید او را مجدداً وارد مسیر جرم و جنایت نماید.
صدای دلنشین آلفی سولومن با بازی تام هاردی
وقتی پای شرطبندیهای ورزشی در میان باشد، نمیتوانید حضور افتخاری و بینظیر این تاجر دوستداشتنی تلویزیون امروز را نادیده بگیرید، که آن را بهترین بازیگر نسل خود، یعنی تام هاردی ایفا میکند. و باید مراقب این ظاهر جدید آلفی سولومن بود، کسی که همیشه شرکایش را به بالاترین پیشنهاد میفروشد، علیالخصوص تامی را، با وجود مشکلاتی که همیشه سر راه خانواده شلبی قرار داده، در این فصل هم دست از بازیها و حقهوفریبهایش برنمیدارد، و از تامی میخواهد سوءاستفاده کند تا مشکلات خودش را حل کند، شما نمیتوانید بازی خیرهکننده این بازیگر فوقالعاده سینمای هالیوود را نادیده بگیرید، خشم و لبخند را در کنار هم بر صورتمان روان میسازد، تا پایان فصل منتظر بمانید تا شاهد آخرین حضور از این شخصیت در این سریال باشیم (مرگش به دست تامی شلبی در یک دوئل).
موسیقی نیک کیو؛ قطعه دست راست سرخ
در جهان پیکی بلایندرها مجدداً شاهد تضاد رنگی تصاویر هستیم و موسیقی متنی بینظیر که بخشی جداناشدنی از روایت داستان را از فرش به عرش میرساند و با صحنههای اکشن بین کاراکترها گره میخورد و بیهیچ مشکلی، روندی هوشیارانه را در خلق دنیایی یگانه و منحصربهفرد طی میکند.از طریق اقدامی وسوسهانگیز از تولید صوتیبصری، فیلمسازان متوجه شدهاند که موسیقی نیک کیو (سازنده اسطوره ای قطعه "دست راست سرخ") کاملاً با آشفتگی روایت داستان همخوانی دارد و بخشی جداییناپذیر از آن محسوب میشود. کارگردان به نمایش دراماتیک تصویربرداری در حالت آهسته همراه با زیباییشناسی خیرهکننده، در صحنههای ابتدایی هر قسمت، کاراکترهای سریال را به تصویر میکشد که در خیابانهای بیرمنگام قدم میزنند و گویی سوار بر بیتهای این آهنگ موجسواری میکنند.
هدف نایت از نمایش این صحنهها، جستجوی تعارضات درونی و انحرافات اخلاقی قهرمانهایش است، که فوقالعادگی بصری هر صحنه را دوچندان میسازد. ازینرو، شدت تغییرات بین یک اقدام سریع و کند، منعکسکننده دوراندیشی فوقالعاده خلقیات شلبی است که ظاهراً در برخی اپیزودها توسط ایتالیاییها کاملاً در گوشه رینگ گیر میکند، و در نهایت خیلی هوشمندانه تک تک حرکات دشمنانش را پیشبینی میکند.
پایان فصل چهارم؛ شکست یا پیروزی؟
در نهایت و در پایان این فصل، کما فیالسابق شاهد یک مسابقه شرطبندی هستیم که نمایانگر یک دوئل نهایی بین قهرمانها و ضدقهرمانهای قصه است و بالاوپایینهای زیادی میبینید و یک مسابقه بوکس استعارهای از مبارزه بین داوود و جالوت را برایتان به تصویر میکشد.تا لحظه آخر نمیتوان انتظار داشت چه چیزی خواهیم دید و با چه پایانی روبهرو میشویم، همه این را هم مدیون نوشتار پرپیچوخم استیون نایت هستیم که ما را تا لحظه آخر درگیر و مجذوب خود میسازد.
پیروزی یا شکست، برای تجزیهوتحلیل خروجی این شاهکار بزرگ خیلی کارآمد نیستند؛ باید فصل پنجم این سریال را ببنید، تا بار دیگر شاهد خشونت، عشقوعاشقی، جرموجنایت، پول و قدرت باشید، اگر به همه اینها و سبک و سیاق گنگستری علاقه دارید، پس وقت را تلف نکنید و اگر فصلهای قبلی را ندیدهاید، به سراغ این سریال بروید، فرصتی از شما نمیگیرد، صرفاً 24 قسمت یک ساعته، یک شبانهروز وقت بگذارید و خودتان را غرق دنیای پیکی بلایندرهای لعنتی و دوستداشتنی نمایید. در ادامه مروری بر فصل پنجم این سریال خواهیم داشت .حوادث این فصل دو سال بعد از آنچه در فصل چهارم دیدیم اتفاق می افتد.
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.