شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

شاخه| مجله اینترنتی و نشر دیجیتال برخط خانواده و سبک زندگی

کد خبر: ۱۶۹۸۱
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۹۸ - ۱۵:۳۸ - 18 November 2019
پ
دیر آمدی ای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست بر آتش عشقت آب تدبیر چندان که زدیم بازننشست از روی تو سر نمی‌توان تافت وز روی تو در نمی‌توان بس

چند شعر عاشقانه کوتاه از شاعران جدید و قدیم

شاخه: در این مطلب شما را با چند شعر کوتاه در وصف خوش آمد گویی و رمانتیک های امروزی آشنا کنید 

زنده باد آن کس که گاهی یادی از ما می کند
گوشۀ دل وا کند،یادی از این جا می کند
ما اگر در فکر غم های غریبش نیستیم
خوش به ذاتش گاه گاهی نامی از ما می کند
(محمد کیانی)


ای دیده تو را به روی او خواهم داد   
از گریه ی شوقت آبرو خواهم داد
می خند چو ایینه که در حجله ی بخت       
دست تو به دست آرزو خواهم داد
(سایه)
 

من از نهایت شب حرف میزنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف میزنم

اگر به خانۀ من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچۀ خوشبخت بنگرم

(فروغ فرخزاد)


بیا که با سر زلف تو کارها دارم
ز عشق روی تو در سر خمارها دارم
بیا که چون تو بیایی به وقت دیدن تو
ز دیدگان قدمت را نثارها دارم
بیا که بی‌رخ گلرنگ و زلف گل بویت
شکسته در دل و در دیده خارها دارم
بیا که در پس زانو ز چند روز فراق
هزار ساله فزون انتظارها دارم
چو آمدی مرو از نزد من که در همه عمر
به بوسه با لب لعلت شمارها دارم
( انوری)


چند شعر عاشقانه کوتاه از شاعران جدید و قدیم

صبا ز دوست پیامی بسوی ما آورد
بهمدمان کهن دوستی به جا آورد
رسید باد مسیحا دم ای دل بیم
بر آر سرکه طبیب آمد و دوا آورد
نه من ز گرد رهش دل به باد دادم و بس
که باد مشک ختن هم ازین هوا آورد
برای چشم ضعیف رمد گرفته ما
ز خاک مقدم محبوب توتیا آورد
خیال بار که بر سر طبیب حاذق اوست
به جان خسته دلان مژده شفا آورد
( کمال خجندی )


فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و می‌رود
گو نفسی که روح را می‌کنم از پی اش روان
ای که طبیب خسته‌ای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینه‌ام بار دل است بر زبان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
همچو تبم نمی‌رود آتش مهر از استخوان
++++
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
نبض مرا که می‌دهد هیچ ز زندگی نشان
آن که مدام شیشه‌ام از پی عیش داده است
شیشه‌ام از چه می‌برد پیش طبیب هر زمان
حافظ از آب زندگی شعر تو داد شربتم
ترک طبیب کن بیا نسخه شربتم بخوان
( حافظ )
چند شعر عاشقانه کوتاه از شاعران جدید و قدیم

دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
بر آتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم بازننشست
از روی تو سر نمی‌توان تافت
وز روی تو در نمی‌توان بست
(سعدی)
 


ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست
اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو
به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست
++++
هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی
ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست
++++
اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست
( سعدی )
 

آنقدر دوستت دارم

که خودم هم نمی‌دانم چقدر دوستت دارم!

هر بار که می‌پرسی، چقدر؟!

با خودم فکر می‌کنم؛

دریا چطور

حساب موج‌هایش را نگه دارد؟!

پاییز از کجا بداند

هر بار چند برگ از دست می‌دهد؟!

ابرها چه می‌دانند

چند قطره باریده اند؟!

خورشید مگر یادش مانده

چند بار طلوع کرده است؟!

و من،

چطور بگویم که،

چقدر دوستت دارم

هستی دارایی


چند شعر عاشقانه کوتاه از شاعران جدید و قدیم

وقتی می‌خندی

عشق،

کوچک‌ترین اتفاقی‌ست

که می‌افتد

مریم ملک‌دار

برای دیدن خبرهای داغ،تصاویر و متن های زیبا به «کانال تلگرام ایرانی نیوز» بپیوندید
برچسب ها: شعر
مطالب برگزیده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
قوانین ارسال نظر
* مجله اینترنتی ایرانی نیوز نظراتی را که حاوی توهین یا افترا است، منتشر نمی‌کند.
* لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگلیش) خودداری کنید.
* نیازی به نوشتن نام و یا ایمیل نمی باشد،می توانید به صورت ناشناس نظر بدهید.